چهار شنبه 3 تير 1393 |
میدانستم عاشق بارانی ،
انقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ،
تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد ،
این اشکهای من است که بر روی تو می بارد ،
اسمان با دیدن چشمهای من می نالد ،عشق همین است و
راه ان نفس گیر ،باز هم می خواهیم عشق را با
تمام دردهایش ،دردهایی که درد نیست چون دوایش تویی خیالی نیست ،
دلتنگی ها و بی قراری هایش چون چاره اش تویی ،
عزیز من تویی ،در راز و نیاز هایم تنها تویی ،با تو بودن یعنی همین ،
یعنی من عاشقم بیشتر از تمام عشق های روی زمین ،
عزیزم خیلی دوستت دارم
تنها همین احساس است که در دل دارم این تمام جاودانه را از من
بپذیر در روزی که قلبم درونش غوغاست
این صادقانه را از من بپذیر
در روزی که حالم حال خودم نیست . . .
ان روز که شد زندگی من اغاز ،
اغاز شد ،غصه این سوز و گداز ،
دادند به ما دلی و گفتند: بسوز
امشب دارم گلایه از تو خدای عالم
دلم بدجور شکسته نمی پرسی ز حالم
خودت گفتی که وقتی بنده ای خسته باشه
نا امید از همه جا دلش شکسته باشه
خودت به دادش میرسی اونو تنها نمی زاری
پس چی شده تو سختی ها داری منو جا میزاری؟
قسم به اسم پاکت دیگه خسته خستم
برای چندمین بار بدجور درهم شکستم
خیلی بدم میدونم خدای مهربونم
بیا به من کمک کن
نذار تنها بمونم
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ،
خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد .
خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری
خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد
خـــاطــرات نــه سـَـــر دارنـــد و نـه تــَـه
بــی هــوا مـی آیـــنـد ، مــی رســنـد !
گــــاهـی وســــط یـــک فـــکـر ؛
گــــاهـی وســــط یـــک خــیـابـان . .
خـــــاطـــرات تـــمام نـمی شــونـد ، تـــمامـت مـی کــنـند . . !
شادی را هدیه کن حتی به کسانیکه ان را از تو گرفتند
عشق بورز حتی به انها که دلت را شکستند
دعا کن حتی برای انها که نفرینت کردند
درخت باش به رغم تبرها بهار شو بخند
باتشکرپست ارسالی توسط : تنهای عزیز _❤ ŦăʼnĦą
نظرات شما عزیزان:
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری …
بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم …
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب …
رآه خــــوآهم افتـــــآد …
مَـــن کـــه غَریبـــــم …
چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم …
همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…
پاسخ:هیچ وقت نفهمیدم که کوه ،اونقدر سنگ بود که تنها شد ٰ،یا اونقدر که تنها بود سنگ شد ... {سلام نفس جان سپاس از حضورت گلم مرسی}
پاسخ:سلام داداش محمد عزیز مرسی از حضورت وسپاس
پاسخ:سلام مهدی جان ممنونم انجام وظیفه بود داداشم
مثل همیشه عالی بود
پاسخ:سلام محبت عزیز سپاس گلم زیبا بود وقابل تامل
پاسخ:سلام الناز جان خوشحالم که خوشت اومده گلم
پاسخ:سلام مهدی جان نظر لطفته عزیز متشکرم وسپاس
خدایی من داخل کمتر وبلاگی نظر میذارم چون زیاد اهلش نیستم ولی وبلاگ شما خیلی قشنگ بود داداشم ایشالا همیشه موفق باشی
یا حق
پاسخ:سلام مهراد جان ممنونم از حضور پر از مهرت وسپاس
پاسخ:سلام الهه جان خواهش میکنم عزیز بهرحال لطف کردی وخوشحالم کردی
میسی که افتخار دادی مطالب تو وب شما باشه
خسته نباشی داداشی
پاسخ:سلام تنها جان خواهش میکنم من هم سپاسگزارم که وباگ منو قابل دونستی عزیز
:: برچسبها: داستان كوتاه واموزنده, حرف دل, خاطره,دعاکن, عشق بورز, عكس فاجعه, تصاويرعاشقانه, دلنوشته, شادی, خاطرات,تنها,دلشکسته بدجور,جاودانه,دوستت دارم,عاشق بارانی, ,,
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
|